همون موقع یه نفر با استتار پرید تو سالن.....
رن:واااااااااااااااااااااااااااااااااااااایی نزیک بود ببینمن...
سارینا:هیییییی تو اینجا چی کا میکنی..اگه اومدی این توهمی رو ببینی که فعلا توهم یه پرنده رو زده ولش کنی میره دم پنجره میپره...
سارا:هه هه هه ااااااااااااااااااااااا تو چقدر شبی رنی....پرنده...من یه پرندممممممممممممممم ارزو دارممممممممممممم تو یارم
باشی......
زی زی:الان که بالات رو چیدم میبینی..
سارا:ججججججججججججججججیغ پرنده..پرنده..دست به پرنده بزنی نوکت میزنم.......
رن:این چش شده..؟!!!
گلنار :هیچی با سر رفته تو در بعد بیهوش شد حالا هم فک میکنه که پرندس...اخه من موندم چیش شبی پرنده هس که احساس
پرنده بودن میکنه...
رن:حالا چه نوعش هست؟؟؟عقابه..پنگوئنه...گنجیشکه..بلبله..
لاشخوره...باز هست چی هست..
صدف:والا ما هم نمیدونیم فقط میگه پرنده....
شکیبا:یه نظر دوباره سرشو بزنیم تو در بیهوش شاید به هوش
اومد حالش خوب شه؟؟؟ها!!!
کژال:بد حرفی نزد..و بعد یه از اون نگا خبیثانه هاش بهم کرد و داد زد:بگیریدش....
خلاصه سالن رو رو سرمون گزاشته بو دیم که اخر خودم دوباره
با مخ با در برخورد کردم و بیهوش شدم.........
راوی:
پرنده ی محترمه داستانمون پخش زمین شد و همه با تعجب بالا
سرش جمع شده بودن و نیگاش میکردن... بعد از یه دقیقه دوباره
بهوش اومد و چشماشو باز کرد..با باز کردن چشماش همه یه وجب بهش نزدیک شدن و گلنار با شک ازش پرسید:پرنده؟
سارا:میااو....
انتی بوی+رن:اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
(هه هه هه سیستم بدنش قاطی کرده)
سارا:ددددددددددددددددددددرد چرا داد میزنید؟؟؟فقط گفتم میااو!!
کژال:بار الهی ازت ممنونم که همون یه نیمچه عقلی هم که داشت بهش بر گردوندی......
رن:ااااااااااااااااااو پس مخت معیوب هم هست...
سارا:ساکت میزنم سرو تهتو با هم یکی میکنم..(باز بی ادبی کردی..!)
رن:سارا زود اماده شو بریم بگردیم....بدووووووووو...
سارا:اصلا حسش نیست........
رن:میریم.. سارا:نمیریم رن:میریم سارا:نمیریم....
رن:بهت دستور میدم بری اماده شی....
سارا:تو غلط میکنی.....
رن:ههههههههههههههههی هر چی بهت میگم باید گوش کنی..
سارا:چرا مگه بابامی اگه تونستی 2تا دلیل قانع کننده بیار اگه جمع قانع شدن من میااااااااااااااااام...اگه هم نه که همه چی تموم(چه علاقه ای به تموم کردن همه چی داره)
رن:1-من...دوست..پ..س..ر..تم 2-ازت بزرگترم پس باید به حرفام گوش کنی....
سارا:من قانع نشدم..
انتی بوی:ممممممممما قانع شدیم...
سارا:شما غلط کردین....
رن:بدو بدو وگرنه خودم میام....
و دستمو گرفت و به زور شوتم کرد تو رختکن و در و بست...
به طرف کمدم رفتم و لباسی که زاپاس اون روز اورده بودم رو تنم
کردن:
از رختکن بیرون اومدم و با رن از کمپانی بیرون زدیم.....
سارا:خو کجا میریم؟؟؟؟
رن:تاحالا رود خونه هان یاااااااااا برج نام سان..یا معبد کاهنات رفتی...؟؟؟
سارا:نه....
رن:پس میریم معبد کاهنات....
نظرات شما عزیزان:

پاسخ:هه هه هه باشه...اهه اهه فک کنم دیگه باید نصفه شب باپم چون محروم شدم.....تا کارنامه ترم اول اهه اهه
ببخشید دیر اومدم مثل خر کار داشتم 4 5 ساعت دیگه باید تحقیق کامل 50 صفحه ای بدم دست معلم یعنی یک خطش رو هم ننوشتم
پاسخ:هه هه هه سلااااااااااااااااااام یا قمر انتی بوی..خو زود بنویس.....اون وقت معلم قودزیلا یه اربده شیک سرت میکشه......میگرخی
قسمت بععععددددددد؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.....مرسییییییییییییییییییییییییییییییییی..... قسمت بعد رو به احتمال زیاد پس فردا میزارم....